2012/10/25

#1222

اعضاء بیت رهبری با رأی مستقیم ما انتخاب می‌شوند !


تا جائی که من خبر دارم هنوز به عقل بشر نرسیده ، ولی من سه دلیل مهم دارم که اعضاء بیت رهبری با رأی مستقیم ما انتخاب می‌شوند :

دلیل مهم اول : مجلس تصمیم می‌گیرد که از رئیس دولت سوال بپرسد . رهبر از سوالات نمایندگان خبر دارد و تصمیم می‌گیرد که مجلس سوال نپرسد . رهبر ضمناً تصمیم می‌گیرد که لایحه بودجه هم که در آن درآمد نفتی بیست برابر شده الآن دو هفته است که تصویب شده باشد . رهبر در ادامه تصمیم می‌گیرد که ماده واحده‌ی قطع گوش و حلق و بینی با شمشیر که باعث جلوگیری از وقوع زلزله در اسلام می‌شود از دیروز به قوانین جاری کشور اضافه شده باشد . رهبر تصمیم می‌گیرد که سوال از وزیر ورزش هم کار بیخودی است و در عوض مجلس باید از ناتانیاهو در مورد کشتار فجیع سی هزار نفر در سوریه سوال بپرسد . رهبر با درایت خاصی مجدداً تصمیم می‌گیرد امروز یک کمی در مورد افزایش قیمت دلار که متأسفانه به هشتصد و بیست تومان رسیده در مجلس گفتگو بشود ولی حداکثر ساعت یازده صبح همه برای نهار و نماز مجلس را بسمت یکجای دوری ترک بکنند و به این زودی‌ها هم برنگردند . تمام نمایندگان مجلس ظاهراً با رأی مستقیم ما انتخاب می‌شوند .

دلیل مهم دوم : دولت تصمیم می‌گیرد که به سوال‌های مجلس جواب بدهد . رهبر چون از جواب‌های دولت خبر دارد تصمیم می‌گیرد که دولت به هیچ چیزی جواب ندهد . رهبر در همان لحظه تصمیم می‌گیرد که دو وزارتخانه با سه فرمانداری در دولت ادغام بشود که تولید شیر در بلوچستان بالا برود . رهبر بلافاصله متوجه می‌شود که طرح خط آهن جزیره لاوان به بندر ترکمن اقتصادی نیست و تصمیم می‌گیرد که سخنگوی دولت از یکماه پیش به البرادعی که جلوی پیشرفت ایران را دو هفته است از طریق یوکیا آمانو گرفته فحش بدهد . رهبر خروج هشت میلیارد نفر از زیر خط فقر در جهان را بر اثر هدفمندی یارانه‌ها مناسب با ترویج اسلام در منطقه نمی‌داند و تصمیم می‌گیرد که پس دولت جمعیت ایران را طی شش ماه گذشته تا الآن حداقل هشت برابر بکند . رئیس دولت هم ارواح عمه‌مان با رأی مستقیم ما انتخاب می‌شود .

دلیل مهم سوم : رهبر تصمیم می‌گیرد که قوه قضائیه از پارسال تا الآن دویست سیصد نفر را محض زدن پوز احمد شهید اعدام بکند . رهبر تصمیم می‌گیرد که قوه قضائیه چهار هزار و سیصد و ده مجرم محکوم به تجاوز را به مناسبت ولادت یکی از بانوهای دو عالم مورد عفو قرار بدهد و در عوض برای ده دقیقه ملاقات ، یک میلیارد تومان از حسین رونقی وثیقه بگیرد که برای بازسازی ساختمان دادگستری شعبه دهلران به صندوق مستضعفان این قوه کمک بشود . رهبر تصمیم می‌گیرد که قوه قضائیه نسبت به هرگونه بازدید اشخاص حقیقی و حقوقی از زندان اوین همواره تعجب بنماید . رهبر تصمیم می‌گیرد که رئیس قوه قضائیه نامه‌های دولت را به هیچ جائیش حساب ننماید تا خدای نکرده استقلال این قوه زیر سوال نرود . رئیس قوه قضائیه ناموساً هر جوری که حساب بکنی با رأی مستقیم ما انتخاب نمی‌شود و من اصلاً نمی‌دانم این پاراگراف پس چرا اینجوری شد چون طبیعتاً برای همخوانی با پاراگراف‌های بالا یارو می‌باید با رأی مستقیم ما انتخاب میشد .

حالا لابد می‌پرسید خب تمام اینهائی که گفتی چه ربطی به انتخاب اعضاء بیت رهبری با رأی مستقیم ما دارد ؟ منهم به شما می‌گویم که خب تمام اطلاعات بالا که رهبر با استناد به آنها برای همه جا تصمیم می‌گیرد را یارو از خشتکش که درنمی‌آورد ، اعضاء بیت رهبری این اطلاعات را بهش می‌دهند . افرادی هم که بجایشان تصمیم گرفته می‌شود با رأی مستقیم ما انتخاب می‌شوند . پس ما اصولاً داریم با مشارکت حداکثری در انتخابات هر دفعه اعضاء بیت رهبری را انتخاب می‌کنیم . بی مزه‌ی لوس !

#1221

راستانِ داستان


فروشگاه ورزشی سر پل تجریش عکس‌های دوربینی فوتبالیست‌ها را می‌فروخت یکی دو تومان. البته اگر عکس مربوط به علی پروین و ناصر محمدخانی و بهتاش فریبا و عبدالعلی چنگیز و غیره و ذلک بود قیمتش تا پنج تومان هم بالا می‌رفت. برای یک پرسپولیسی خونی جونی دو آتشه مثل علی، بعد از رفتن به استادیوم برای بازی‌های پرسپولیس لذت دیگری فراتر از خریدن مداوم اینجور عکسها و آرشیو کردنشان وجود نداشت. مادر عموماً اجازه نمی‌داد که عکس‌ها به در و دیوار چسبانده بشوند وگرنه لابد همین عکس‌ها کاملاً برای اتاق علی نقش کاغذ دیواری را بازی می‌کرد. روزهائی که تهران زیر بمب و موشک بود ولی استادیوم کچل سبز آزادی سر بازی پرسپولیس استقلال صد و بیست هزار نفر را در خودش جا می‌داد. اتفاقی که همین استادیوم وقتی نسبتاً مدرن شد و شیک حتی سر بازی‌های ملی هم برایش نیفتاد..........

2012/10/23

#1220

تخم‌های نداشته ، تخم‌های زیادی ! ... (+18)


جسارتاً با عرض شرمندگی باید خدمتتان عرض کنم که در این نوشته منظورم از تخم دقیقاً همان تخم است و از آنجا که هرچی گشتم هیچ عبارت معادلی برای آن پیدا نکردم و البته اگر پیدا می‌کردم هم ترجیحاً باز خود اصل جنس را بکار می‌بردم لذا چنانچه احساس می‌کنید خانواده‌ای دور و برتان یافت می‌شود که با مسائل تخمی مشکل دارد لطفاً به روی خودتان نیاورید که این مطلب را تا ته خوانده‌اید چون مطمئناً آنها هم با شما همینکار را می‌کنند .

اخیراً احمدی نژاد نامه‌ای به صادق لاریجانی در مورد بازدید از اوین نوشته که بلافاصله تحلیل‌گران امور تخمی و کارشناسان شورت و خشتک را به این نتیجه رسانده که نگارش چنین نامه‌ای و اصولاً ارتکاب چنین اعمالی صرفاً بخاطر وجود تخم‌های بزرگی است که در خشتک احمدی نژاد پیدا می‌شود درحالیکه حتی یک لنگه از همچین تخمی هرچه بگردی در خشتک خاتمی یافت می نشود گشته‌ایم ما . در اینجا بنده در حد اطلاعات تخمی خودم حق دارم که نتیجه بگیرم اولاً در کشور عزیزمان و از نظر بسیاری از هم‌میهنان عزیزترمان ، علیرغم تمام تلاش‌های خصوصاً سی سال گذشته و خصوصاًتر تلاش‌های سه چهار سال گذشته برای اعتلاء فرهنگ و ادب و کمالات اجتماعی ، حرف زدن در ایران نه نیاز به فهم دارد نه شعور نه هیچ چیز دیگر بلکه از نظر اذهان عمومی و خصوصی آدم برای حرف زدن فقط باید تخم داشته باشد و حتی اگر زبان هم نداشت می‌تواند از تخمش برای مکالمه و گفتگو استفاده بکند و هیچ اشکالی هم ندارد . دقت کنید که علیرغم تمام تهدیدهائی که الآن از ناحیه‌ی فعالین حقوق زنان دارد دور سر من می‌چرخد که «ای آقا حالا ما که از لحاظ سلولی تخم نداریم پس یعنی برویم خفه بشویم ؟» ولی بنده تاکید زیادی دارم روی شانس کسانی که در هر حال ریز و درشت مقداری تخم دارند برای کوباندن حرف این ملت در گوش آن نظام . بنابراین ما چاره‌ دیگری نداریم و مجبوریم بپذیریم که هرگونه حرف تخمی و هرگونه حرفی که یارو از خشتکش درآورده باشد برایمان در سطح وسیع بسیار حائز اهمیت است .

نکته مهم دوم اینکه ما داریم در سطح دیپلماتیک و مشخصاً در سطح ریاست جمهوری با مسئله‌ی تخم برخورد می‌کنیم که اینهم متقابلاً معنایش می‌شود اینکه در یک انتخابات تخمی برای ما بهتر است که قبل از بررسی کارنامه‌ی یک کاندیدا اول خشتکش را بررسی بکنیم ببینیم یارو به اندازه‌ای که در چهار سال آینده کار ملت را راه بیندازد تخم دارد یا نه . مثلاً اشتباه بزرگ ما در انتخاب خاتمی این بود که هر چقدر که عبایش را می‌داد بالا ما خیال می‌کردیم می‌خواهد شلوارش را بما نشان بدهد درصورتیکه ما جائی را که باید می‌دیدیم ندیدیم و این فجایع اصلاحات بسرمان آمد . از اینهم می‌شود فوراً نتیجه گرفت که ما برای هرگونه اصلاح و تغییری در جامعه بجای روشنفکر و اتحاد و مبارزه احتیاج به تخم داریم . دوباره از همین هم می‌شود نتیجه گرفت که ما در سی و چهار سال گذشته تخمش را نداشتیم چون اگر داشتیم الآن وضعیت اینجوری نبود . به این ترتیب تمام داشته‌ها و نداشته‌هایمان از آنچه که تابحال انجام داده‌ایم برمی‌گردد به خشتک شلوارمان و اندازه‌ی تخمی که داریم .

همین ؛ من واقعاً هیچ حرف دیگری ندارم که بگویم . یعنی دارم ولی خیلی تخمی است و دیگر رویم نمی‌شود ادامه بدهم . شما هم به روی خودتان نیاورید که این مطلب تخمی را خوانده‌اید . از این به بعد هم هر مقام حکومتی یا فعال سیاسی را که دیدید فوراً زل بزنید به خشتکش یا یکدفعه بپرید تخمش را بگیرید ببینید این آدم آیا می‌تواند آینده سیاسی ایران را تضمین بکند یا نه ؟ ضمناً من حالا فهمیدم که چرا همیشه می‌گویند «رجل سیاسی» ولی هیچوقت نمی‌گویند نساء سیاسی . یادش بخیر ، هیچ حرفی از قدیمی‌ها بی‌حمکت نبود !

(از موسسه کیهان و شخص حسین شریعتمداری تقاضا دارم اگر تخمش را دارد این مطلب را منتشر بکند)

2012/10/22

#1219

احمد ، قابل رفت ...


نمی‌دانم ، شاید اینقدر فاصله‌ی مردن و کشته شدن برای ما کم شده باشد که آدم وقتی مثل امروز خبر پر کشیدن احمد قابل را می‌شنود درست نمی‌داند که او رفته یا برده‌اند او را . اگر رفته پس چرا داعیه داران جنگ و جهاد و و ایثار و انقلاب و شهادت و درد و مرض هیچکدام در رثای او صدایشان درنمی‌آید ؟ یا اگر هم درمی‌آید ، همه از کسانی هستند که چه در داخل و چه خارج همگی مغضوب همان داعیه‌داران دروغین این اوصاف و تعاریف هستند . مگر نه اینکه نظام ما به طلایه‌داری از آنچه که مسلمان در جهان هست و آنچه که مظلوم در کهکشان راه شیری وجود دارد هر روز و هر ساعت در بوق و کرنای تبلیغاتی خودش می‌کند وصف افرادی که یک صد هزارم همین احمد قابل به درد و رنج و آسیب‌های جنگ مبتلا نیستند را ؟ پس چرا برای وصف او خفه‌اند ؟ چرا رهبر مسلمانان جهان برایش پیامی نمی‌دهد تا لااقل یک عده در آستانش گریه بکنند ؟ که او اگر یک‌روز برای دفاع از خاک میهنش به دفاع  برخواست ، فردا روزش که برگشت ، برای دفاع از هویت همان میهن دوباره بپا خواست و جنگید و آسیب دید و زندان شد و شکنجه شد و درد کشید و تا ... تا کشته شد ...

با تمام دردی که او برای تحمل زخم‌های جانبازی‌اش کشید و ترکشی که تا پایان عمر در کنار نخاعش به یادگار نگه داشت من هیچ تصوری نسبت به «رفتن» او نمی‌توانم داشته باشم الا اینکه او کشته شده باشد . وقتی که در زندان رنج می‌کشید و هیچ کسی فریادرسش نبود او را کشتند . وقتی او را با پابند به دادگاه بردند او را کشتند . وقتی حق شرکت در مراسم تشییع استادش را از او نتنها گرفتند که بازداشتش هم کردند او کشته شد ...

من هرگز قصدم شهیدسازی و تولید قهرمان از کسی نیست . که اگر هم نه که قبلاً ، حداقل در بیشتر از سه سال گذشته آنقدر از این قهرمان‌ها از بینمان رفته‌اند و آنقدر دیگرانی در این باب حرف‌ها گفته‌اند و نوشته‌اند که دیگر اصلاً چه نیازی به وصف و توصیف من . ولی دلم برای خودم می‌سوزد . اگر برای «خودمان» نسورد برای خودم که حق دارم دلسوزی کنم . دلم می‌سوزد از عادی شدن این مرگ‌ها در بینمان . و چند روزی ذکر عزا و مصیبت‌داری و بعد هم تا فردائی دیگر و کسی دیگر . عزیز دیگری و مظلومیتی دیگر . خدایا ، اگر واقعاً هستی و آن وعده‌هائی که از تو نقل می‌آورند راست است پس چرا خودت را نشانمان نمی‌دهی ؟ خدایا ، چرا خدائی نمی‌کنی ؟ لااقل برو وصیت‌نامه‌اش را یکبار بخوان ...

2012/10/12

#1217

شفاف سازی مالش ششصد نفری موضع خاتمی در پیام تولد !

.

2012/10/10

#1215

آقای خامنه‌ای ؛ ما هیچ جائی را گلوله‌باران نکردیم ...


برای من واقعاً سخت است که تو را «آقا» خطاب بکنم . همچنین واقعاً غیر ممکن است که بتوانم کمترین و کوچکترین احترامی بهت بگذارم . حتی در صورت منفعت طلبی شخصی ، متأسفانه با وجود تو و دار و دسته‌ی اراذلت هیچ فردائی هم برای خودم نمی‌توانم قائل باشم که حسب آن مرکتب احتیاطی در گفتار بشوم . بنابراین با همان حسی که نسبت بهت دارم این نامه را خطاب به کثیف‌ترین کثافتی که هر کسی در زندگی‌اش می‌تواند دیده یا شنیده باشد برایت می‌نویسم :

خوشحالم که بالاخره بعد از چند روز از گهی که بخاطر نزدیک‌تر بودن نظر تو به نظر یک کثافت دیگر عین خودت ، تمام کشور را فرا گرفته به خراسان رفتی و دهان گشادت را باز کردی و تلاوتی کردی . در میان ناله‌هائی که ایراد فرمودی نالیدی که «در فتنه 88 باید کسانیکه بنام آنها پایگاه بسیج را گلوله‌باران کردند ، اعلام می‌کردند که ما از اینها جداییم» . من حالا کاری به مخاطب حرف تو که حالا بیشتر از ششصد روز است که پشت میله‌ها و نرده‌ها و حصارهای تو گرفتارند ندارم . من می‌خواهم فقط درباره خودم ، ما و ماهائی که می‌گوئی پایگاه بسیج را گلوله‌باران کرده‌ایم حرف بزنم .

آقای خامنه‌ای کثیف ، تو ما را به جائی رسانده‌ای که حالا من باید بگویم «متأسفانه» ما آنشب هیچ سلاحی برای گلوله‌باران کردن پایگاه بسیج تو نداشتیم . همان غروبی که رفقایمان بر اثر «گلوله‌باران» همان پایگاه بسیجی که تو می‌گوئی جلوی چشممان پر پر شدند . البته ما بعداً ثابت کردیم که وقتی که سلاحی داشته باشیم هم باز به لجن متعفنی مثل تو زورمان را نمی‌رسانیم . عاشورای 88 را بیاد بیاور ، مثل سگ بلرز ، و دوباره این حرف منرا برای خودت تکرار کن . ما آنروزی هم که سلاح را از دست سگ‌های تو راحت‌تر از آنکه فکرش را بکنی گرفتیم هم کسی یا جائی را گلوله‌باران نکردیم . ما هنوز هم چشم نداریم انقلابیون تونس و لیبی و مصر و همین سوریه را ببینیم چون خشونتشان حالمان را بهم می‌زند . تو البته تمام تلاشت را کردی که ما به جانتان بیفتیم و تکه پاره‌تان بکنیم ولی ما نکردیم و نمی‌کنیم هم . به لجنی مثل تو هم اجازه نمی‌دهیم که به این وضوح بهمان توهین بکند .

تو از سر نهایت بدبختی و بیچارگی‌ات ، از سر کمال فلاکتت ، حتی قادر نبودی حساب‌های قدیمی‌ات با موسوی و کروبی را رو در رو تسویه کنی و برای همین به ما و تحریک ما متوسل شدی که دلیلی برای تسویه حساب‌های شخصی‌ات با آنها داشته باشی ولی ما در نهایت امر یک شصت گنده‌ی عمودی گذاشتیم کف سینی دادیم طبق‌کش برایت بیاورد بیت . حالا هم به تو اجازه نخواهیم داد . اگر بر اثر معاشرت زیادی با احمدی نژاد عادت کرده‌ای که توهین بشوی و توهین بشنوی ما با کمال میل زحمت توهین کردن به تو را برایت می‌کشیم . سگ خور ! ولی تکه پاره شده‌ایم ، هر کداممان به گوشه‌ای افتاده‌ایم ، حسرت‌ها بر دل هر کداممان مانده است ، آرزوی دوباره ده دقیقه جمع شدن دور همدیگر را داریم ، و .... ولی به تو اجازه نمی‌دهیم بهمان توهین کنی . ما فقط آنشب که نه ، تا همین امروز هم با قلم‌هایمان تو را و پایگاه‌هایت را گلوله‌باران کرده و می‌کنیم . این تنها خشونتی است که برای اعمالش همدیگر را تشویق هم می‌کنیم . تو هم هر وقتی که خواستی بگو دوباره سینی مربوطه را می‌دهیم طبق‌کش برایت بیاورد بیت . خاک بر سرت ، همین ...

2012/10/06

#1213

یک مدحی دیگر در نیویورک به اپوزوسیون تحویل داده شد !



در رابطه با اعلام فرار حسن گلخانبان «فیلمبردار» هیئت همراه احمدی نژاد در نیویورک و ادعای ارائه‌ی فیلم‌های فوق سری توسط او به دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا ، بنده با توجه به اخبار منتشره چند سوال علمی دارم که اگر خودتان را به زمین و زمان هم بزنید می‌پرسم :

سوال اول - می‌گویند ایشان فیلم‌های زیادی از تأسیسات فوق سری اتمی ایران در اختیار دارد . ببخشید ، تا حالا کی در کجا از تأسیسات فوق سری‌اش فیلم گرفته که ایران دومی‌اش باشد ؟

سوال دوم - می‌گویند ایشان «یک چمدان پر» فیلم‌های محرمانه با خودش برده است . گوینده‌ی خبر ظاهراً هنوز در دوره‌ی نوارهای VHS سیر می‌کند . لطفاً شما بگوئید با فرمت‌های بسیار کم حجم موجود ، یارو اگر کل اطلاعات پنهان و آشکار پنتاگون از بدو تأسیس تا حالا را هم می‌خواست با خودش جابجا بکند ته تهش چندتا DVD میشد که این حالا شده یک چمدان پر ؟

سوال سوم - یک فیلمبردار زپرتی اعزامی به نیویورک که قرار است در آنجا فیلم‌هائی بگیرد که ته تهش بدرد اخبار بیست و سی می‌خورد چطوری با حفظ سمت فیلمبردار تمام دیدارهای فوق سری احمدی نژاد و حتی رهبری از اماکن و آدم‌های فوق سری و محرمانه هم می‌شود و ول ول هم می‌گردد ؟

سوال چهارم - اطلاعات فوق سری و وحشتناک محرمانه چه جور اطلاعاتی است که یارو هنوز آنرا به سرویس‌های اطلاعاتی آنهم امریکا تحویل نداده خبرش در سایت اُسکل نیوز هم منتشر می‌شود ؟ اطلاعات مربوطه دقیقاً بدرد عمه‌ی چه کسی می‌خورد که ما اسمش را نمی‌دانیم ؟

سوال پنجم - این چندمین باری است که در سی و چهار سال گذشته کسی با اطلاعات وحشتناک سری که نظام با آن اطلاعات حداکثر ظرف ده دقیقه نابود می‌شود خیلی راحت «با یک چمدان پر» از کشور خارج می‌شود و لابد بعداً هم قرار است دست بند سبز هم ببندد و پای بیانیه هم امضاء بکند و شش ماه بعد هم برگردد ایران به خیک بنده و جنابعالی بخندد ؟

سوال ششم - ما را چیز خاصی گیر آورده‌اید ؟!

2012/10/01

#1211

امریکا هیچ غلطی نمی‌توانست بکند !


خوشبختانه علیرغم تمام توطئه‌های بوق‌های استکباری امپریالیست جهانخوار و حومه ، نظام فاسد امریکا که نشان به آن نشان که شوهر هیلاری کلینتون هم خانوم باز بود حسب آخرین اطلاعاتی که بچه‌ها الآن زنگ زدند از چهارراه استامبول گرفتند علیرغم تمام تلاشش همه جور کاری توانست بکند جز غلط . بر این اساس ما پنج دلیل محکم برای اینکه امریکا امروز هر نیم ساعت یکبار که بچه‌ها زنگ می‌زنند استامبول متوجه می‌شوند بیشتر هیچ غلطی نمی‌تواند بکند داریم که اینجا می‌آوریم :

یک - همه خیال می‌کند که امریکا خودش دارد یک کاری می‌کند که ریال با پشگل مساوی بشود و دلار بالا برود . شما خیال کرده‌اید با وجود شخصی به نام محمود احمدی نژاد امریکا حداقل در این یک زمینه عمراً بتواند هیچ غلطی بکند ؟ مگه می‌گذاره ؟ اصلاً راه نداره .

دو - همه خیال می‌کنند این تحریم‌های امریکا است که زده اینجوری دهن ما را سرویس کرده . تا وقتی که دولت سرقتی ما می‌تواند به این خوبی حداکثر ظرف یک جلسه‌ی بیست دقیقه‌ای بزند دهن ملت را ایزوگام بکند تحریم‌های امریکا این وسط دقیقاً چه غلطی می‌تواند بکند ؟

سه - همه خیال می‌کنند که امریکا برای اینکه به ایران «حمله» بکند دارد اینطوری در چهارراه استامبول قدم ملا جعفری می‌زند . امریکا خیلی که زور بزند همین که بتواند از خودش در برابر جمهوری اسلامی «دفاع» بکند شاهکار کرده . حتماً باید بزند طی انفجار یک موتور ، ده دقیقه‌ای سیصد عابر پیاده را در نیویورک دراز بکند که امریکا اینرا بفهمد ؟

چهار - همه خیال می‌کنند که امریکا بخاطر نزدیک شدن به انتخاباتش است که از این غلطها می‌کند . شما فقط دو جا را در دنیا اسم ببر که انتخابات امریکا بیشتر از انتخابات ایران در آن اثر داشته باشد . ملت خودشان را به نفهمی زده‌اند نمی‌دانم چرا .

پنج - اصلاً با حاکمیت فعلی ایران ، امریکا واقعاً به نفعش است که هیچ غلطی نتواند بکند . امریکا همینطوریش هیچ غلطی نکرده شما بفرما کجای دنیا بابت فقط یک دلارش اینهمه پول می‌دهند ؟!

#1210

راستانِ داستان : ممد ، مایکل ماند


دور موهایش را تا حد ممکن کوتاه می‌کرد و وسط موها را تا جائی که می‌توانست می‌داد بالا. پاهای لاغرش را در شلوارهائی که آنزمان برایش جرم هم تعریف شده بود بنام "لوله تفنگی" می‌چپاند و با کاپشن چرمی که عموماً فقط یک تی‌شرت اجق وجق زیرش بود بالا تنه را تزئین می‌کرد. موقع راه رفتن تعمداً دستهایش را به عقب و جلو پرتاب می‌کرد و با "break" جمعشان می‌کرد. ممد مایکل بخوبی نماد مسن‌ترها بود برای اثبات اینکه نسل جدید دارد به قهقرا می‌رود. البته نظر علی و رفقایش هم تقریباً همین بود..........