2010/12/02

#853

اسم ناصر را سرچ کردم عکس شهلا آمد ...


فرصت برای بچه‌های ما ، توپ روی دروازه‌ی عربستان ، ناصر محمدخانی ... و گلللللللللللللللل ...

و تلویزیون‌های ما بود که با یک قرن تأخیر بازی‌ها را نشان می‌داد و ما بودیم که منفجر می‌شدیم و ایران بود که زیر توپ جنگ با صدای ما منفجر میشد . اگر بازی در زمین خودمان بود یک استادیوم بعد از گل ناصر سرپا می‌ایستادند و تشویقشان این بود : سوت سوت سوت سوت ناصر ممدخانی ...

و محمدخانی بارها نتیجه‌ی بازی را عوض کرده بود . کی بود که دوستش نداشته باشد ؟ کی بود که عاشقش نباشد ؟ کی بود که عکسهایش را دست بدست نگرداند ؟ کی بود که برای فقط یکبار دیدنش حاضر به هر کاری نباشد ؟ وقتی خبر رسید که در شابدل عظیم فروشگاه ورزشی زده هر روز یک لشکر آدم راه می‌افتاد می‌رفت به آن "پاتوق" بلکه آن روز بخت با او باشد و ناصر را ببیند . خیلیها هرگز او را نمی‌دیدند ولی هر روز بیشتر عاشقش می‌شدند . دست چند نفرشان به ناصر رسید ؟ و دست ناصر به چند نفر از آنها رسیده بود ؟

چه کسی می‌گوید از فوتبالیستها قهرمان ساخته‌اند ؟ مگر ناصر خودش قهرمان نبود ؟ مگر خداداد در ملبورن قهرمان نشد ؟ مگر ورزشکار افتخار آفرین قهرمان نیست ؟ مگر همین پریروز خدیجه آزادپور قهرمان ما نشد ؟ ناصر که درست وقتی قهرمان شد که هیچکس حق نداشت بیرون جنگ قهرمان بشود . وقتی که تنها ممنوع کلاس عشق بود و عجبا که همه عاشق !

و ناصر بارها نتیجه‌ی بازی را عوض کرد . بارها بازیهای باخته را برد کرد . بارها همه به احترامش دستها را بالای سر بردند و ایستادند . تا ..... تا که یک روز ناصر یکبار دیگر نتیجه‌ی یک بازی دیگر را هم عوض کرد اما ایندفعه یک برد را باخت کرد . اینبار همه از مصیبتش دستها را روی سر گذاشتند و نشستند ...

و من امروز اسم ناصر را سرچ کردم و عکس شهلا آمد ...