2010/06/04

#734

چرا امشب کسی روی پشت بام تکبیر نگفت ... ؟


چهارده خرداد بود امروز . غوغای روز را سکوت شب شکست . گاهی اوقات می‌شود که سکوت هیاهو را می‌شکند . چرا سکوت امشب اینقدر برای من معنی دار می‌شود ؟ چرا دلم نمی‌خواهد معنای آنرا بفهمم ؟ چرا از سکوت امشب دلم میلرزد از حدس و گمان برای روزهای پیش رو ؟ امروز هم چقدر سایتها و صفحات ما بیشتر از همیشه شلوغ بود . چقدر بازار کـُری خوانی داغ است اینروزها . برای هر جنگی باید که کـُری خواند . اما خود صحنه نبرد چه می‌شود ؟ نبردی که اینهمه برایش جان داده‌ایم و جان کنده‌ایم . هزینه‌هائی که داده‌ایم دارد به کدام دوری ریخته می‌شود ؟

چرا ساعت ده امشب هیچکداممان نرفتیم روی پشت بام تکبیر بگوئیم ؟ چرا امشب خبری از لرزیدن تهران زیر صدای تکبیر و مرگ بر دیکتاتور نمی‌خوانم و نمی‌بینم ؟ چرا اینقدر فرق کردیم با ماههای قبلمان ؟ می‌دانم که هیچکداممان خاموش نشده‌ایم . مگر می‌شود که خاموش بشویم و به همین راحتی ؟ اینهمه هزینه دادیم که ساکت باشیم حالا ؟ نه ؛ راست نیست و من هم باور نمیکنم آنرا .

دلگیرم از خودم . روز را در صفحه‌ام شلوغ میکنم ، دعوت میکنم ، تبلیغ میکنم ، سفارش میکنم ، حتی گاهی قسم میدهم ، شب اندازه‌ی خاموشی بیشتر خودم را به روز قبل قیاس میکنم . می‌خندم و می‌خندانم و غصه می‌خورم . چرا دلم نمی‌خواهد یک تکبیر ساعت ده امشب را تعمیم بدهم به 22 خردادمان ؟ چرا دوست ندارم بدانم که مبادا 22 خردادمان هم بشود وصف تکبیر امشب ؟ اگر نمی‌کنیم حرفی نیست ، لااقل رجز هم نخوانیم برایش . اگر قرار است تغییر رفتار بدهیم پس لااقل خط قبلی را تبلیغ نکنیم که تماشای خودمان در پایان روز سخت باشد برای خودمان .

امشب خیلی سوال دارم از خودم . خیلی زیاد . دوست دارم فردایم هر چه می‌خواهد بشود از این شب لعنتی پر از سوال روشنتر باشد ...