2009/11/04

#534

تقديم به تمام سبزها
همه كارتان بی نظير :
.
اطلاع رسانی ، حضور ، اتحاد ، دمها همه گرم ، بوس !
.

با اتكا به نيروي لايزال فضولي از دفتر خاطرات يك جنبنده سبز علفي سر درآورديم كه يادداشت مربوط به 13 آبان آن عيناً در زير مي آيد :

بحمدلله صبح بعد از اذان در پادگان بيدار شديم . وضو گرفتيم سوار اتوبوس شديم و فاصله هشتاد كيلومتري تا تهران را دو ساعته آمديم . خواستيم راننده را بگيريم بزنيم گفتند الآن نه وقتي رسيديم . تقصير خودشان است كه يكهفته ما را داخل بشكه نگه داشتند الآن كه آورده اند بيرون اينطوري شديم . من بودم و احمد خرفت و اسمال شياف كه مامانمان يكي است ولي بابايمان سه تاست . فرقي نميكند در هر حال ما به همه ميگوئيم برادر . توي اتوبوس براي اينكه حوصله مان سر نرود گرفتيم يك فص همديگر را زديم . تهران كه رسيديم گفتيم بزنيم ؟ گفتند اول بايد سوار موتور بشويد . موتور سواري در تهران خيلي مزه ميدهد و ما هر وقت كه از بشكه مي آورند شهر كه بزنيم دوست داريم موتور .

بردند دم لانه جاسوسي آنجا چهارصد و هشتاد تا اتوبوس جوري كه تمام خيابانها بسته بشود پارك كرده بودند كه باهاش سي و دو نفر را از بشكه هاي ديگر آورده بودند براي امريكا سواري و نهصد هزار تا پليس هم دور اتوبوسها و بالاي سقفشان ايستاده بود خيلي امنيت برقرار بود . وسط اتوبوسها جمعاً به اندازه يك زمين گل كوچيك جا بود كه آن سي و دوتا بطور ميليوني شعار ميدادند . يك تعداد قليلي هم بودند كه مسافت بين بلوار كشاورز تا ميدان وليعصر و از آنجا تا هفت تير را از پائين و بالا پر كرده بودند و خيلي قليل بودند . ميگفتند سفارت روسيه لانه جاسوسيه رفتيم زديم ديگر نگفتند ده دقيقه بعد باز گفتند زديم رفتند يكجاي ديگر گفتند . يك دفعه كروبي آمد جمع قليل قليلتر شد و اتوبان مدرس بند آمد . رفتيم زديم بقيه جاها هم بند آمد . آن سي و دوتا لاي اتوبوسها و نهصد هزارتا پليس همچنان شعار ميدادند .

راستي براي يك تعداد قليل چرا اينهمه پليس مي آورند ؟ امروز كه ديدم فكر كردم كل خاورميانه اندازه ما مامور ندارد . آن سي و دوتا ميگفتند نيروي انتظامي تشكر تشكر و چندتا لباس شخصي از وسط مردم دست تكان دادند گفتند خواهش ميكنيم . گمانم نيرو انتظامي لباس كم آورده بود تن اينها بكند شخصي ميگشتند . از هر ساختماني هم كه كله اي چيزي بيرون بود فوري عكس و فيلم ميگرفتند تا بعداً ما را نصف شب ببرند بزنيم . دم خوابگاه امير كبير رفتيم بالا جمع قليلي را زديم و دست چندتا قليلشان را هم با تسمه بستيم كه ببرند جاهاي ناجور . يكدفعه جمع قليل ديگري از حوزه علميه دانشگاه تهران ريختند بيرون و ما رفتيم آنها را هم زديم . ماشين آب پاش آورده بودند با حضور ميليوني پليس براي عده قليل . عقب نشيني كردند رفتند پشت نرده ها عكس گرفتيم شب برويم بزنيم .

دوباره بيسيم زدند گفتند عده قليلي جلوي پارك لاله جمع شده اند با موتور رفتيم آنها را هم زديم . اين عده قليل امروز همه جا بودند . عجيبه ها ! اينها كه صدا سيما ندارند تا عده قليلشان ميليوني بشود چطوري اينقدر قليلند ؟ راستي اين چماق روسي ها از آن چيني ها كه روز قدس داشتيم خيلي خوش دست تر است . همچي كه بزني سه نفر را دراز ميكند . امشب قرار است برويم آنهائي كه عكس گرفته ايم را بزنيم . فكر ميكنم اگر سه تا مناسبت ديگر بروم بزنم آن تويوتائي كه ديده ام را بتوانم بخرم . ننه ام را هم ديگر نميگذارم كار بكند . آخر صيغه شدن هم شد شغل ؟ ميروم براي خودم يك بشكه مستقل ميخرم شبها سر جاي خودم ميخوابم ديگر منت بشكه پادگان را هم نميكشم !